هوا هنوز خنک است
خنک خنک خنک....
و من از خودم بی خود شده ام
به یاد دوران کودکی
به یاد بالا و پایین پریدن های با ذوق و شوق
به یاد کشیدن دست پدر برای تاب خوردن
به یاد انتظار های بیش از حد در صف سرسره های مارپیچی
به یاد دعواهای بچه گانه سر نوبت صف که اول کیست و آخر کجاست؟
به یاد این که کی دوباره می رویم پارک و شمارش های معکوس بچگانه
به یاد دوست هایمان که دوستیمان با جمله ی معروف "اسم من.....است و اسم تو چیست؟" آغاز می شد
به یاد برق افتادن چشمانمان هنگام دیدن وسایل بازی پارک
به یاد زمین افتادن هایی که هیچ اتفاقی برایمان نمی افتاد
و همه برایمان نگران می شدند
و ما برای نگرانی شان نگران تر بودیم
این قانون زندگی است
یادش بخیر
چه دورانی بود آن زمان
پ.ن:امروز که دوباره به پارک دوران کودکی ام رفتم یاد آن موقع ها افتادم
پ.ن:شما اگه خاطره ای از پارک دوران کودکی تون دارید بگین.
خوشحال میشم.